روستای پده بلند روستای خوش آب و هوا در شهرستان رابر کرمان
| ||
> |
رمان : رمانی برای همسرم قسمت اول
بسم الله الرحمن الرحیم
احمد و نرگس چند ماهی بود از ازدواجشان می گذشت .
به قول مادر بزرگ نرگس دوران پادشاهی شان فرارسیده بود .و هیچ کس را قبول نداشتند .
و دوست داشتند مستقل زندگی کنند .و از دخالت های دوران نامزدی که از سر دلسوزی بود خاطرها داشتند .
افکار جورواجور به سرشان می زد اما از طرفی وضعیت پولی و دلتنگی نرگس کمتر مجال ماجراجویی را به احمد می داد .
چند وقتی بود روزمرگی به سراغشان آمده بود . لذا تصمیم به مسافرت گرفتند .
اما به کجا ؟
نرگس :میگم ماشین مان که جا داره چطوره دداداشم را هم همراهم بیاوریم .
احمد:باشه
ن:مکث کوتاهی کرد و گفت :ولش کن به قول دایی حکیم ،مزاحم عسل ها را تو ماه عسل می خوره !
ا: من از فردا می رم ماشین را روبرراه کنم و یک سری وسایل سفر بخرم .
تازه باید برم با شریکم حسن راجع به نبودم تو مغازه و نحوه کار در ایام غیبتم صحبت کنم .
ن: اون را که تلفنی همین الان باهاش طی کن . ماشینم غیر روغن همه چیزش روبراهه .وقتی مشاور خرید ماشین بابا موسی ام باشه محاله ماشین تا شش ماه عیب کنه .
ا:به هرحال قصد سفر داریم و ماشین باید تست بشه .
می گم :نگفتی بالاخره کجا برویم ؟
تابستونه و هوا مساعد ،می توانیم برخی جاهها تو چادر مسافرتی بخوابیم و یا اگه شب هوا خنک باشه تو ماشین .
ن:خوب پیشنهاد خودت خوبه دیگه .از کرمان می رویم مشهد ،بعدش هم شمال از آن جاهم اگر مایل بودی یک سر می رویم تبریز پیش دایی ات اسماعیل
ا:سکوت معنا داری کرد و گفت :باید فکرکنم .
بعد گفت :بسم الله از الان می توانی خبر مسافرتمان را به خانواده هایمان منعکس کنی . اما در مورد رفتن به تبریز باید فکر کنم .
[ پنج شنبه 96/10/7 ] [ 9:13 عصر ] [ پده بلند ]
[ نظرات () ]
|
...............
*** ***** ********+ |
[خدانگهدار بازم سر بزن ] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |