روستای پده بلند روستای خوش آب و هوا در شهرستان رابر کرمان
| ||
> |
مـرد مـسـنـی بـه هـمـراه پـسـر 25 سـالـه اش در قـطـار نـشـسـتـه بـود. در حـالی کـه مـسـافـران در صـنـدلـیـهـای خـود نـشـسـتـه بـودنـد، قـطـار شـروع بـه حـرکـت کـرد.
بـه مـحـض شـروع حـرکـت قـطـار ، پـسـر 25 سـالـه کـه کـنـار پـنـجـره نـشـسـتـه بـود پـر از شـور و هـیـجـان شـد. دسـتـش را از پـنـجـره بـیـرون بـرد و در حـالـی کـه هـوای در حـال حـرکـت را بـا لـذت لـمـس مـیـکـرد،فـریـاد زد : "پـدر نـگـاه کـن درخـتـهـا حـرکـت مـی کـنـنـد. " مـرد مـسـن بـا لـبـخـنـدی هـیـجـان پـسـرش را تـحـسـیـن کرد.کـنـار مـرد جـوان، زوج جـوانـی نـشـسـتـه بـودنـد کـه حـرفـهـای پـدر و پـسـر را مـیـشـنـیـدنـد و از حـرکـات پـسـر جـوان کـه مـانـنـد یـک بـچـه 5 سـالـه رفـتـار مـیـکـرد، مـتـعـجـب شـده بـودنـد. نـاگـهـان پـسـر دوبـاره فـریـاد زد : " پـدر نـگـاه کـن دریـاچـه، حـیـوانـات و ابـرهـا بـا قـطـار حـرکـت مـیـکـنـنـد."
زوج جـوان پـسـر را بـا دلـسـوزی نـگـاه مـیـکـردنـد. بـاران شـروع شـد چـنـد قـطـره روی دسـت مـرد جـوان چـکـیـد. او بـا لـذت آن را لـمـس کـرد و چـشـمـهـایــش را بـسـت و دوبـاره فـریـاد زد :" پـدر نـگـاه کـن بـاران مـی بـارد، آب روی دسـتِ مـن چـکـیـد. "زوج جـوان دیـگـر طـاقـت نـیـاورنـد و از مـرد مـسـن پـرسـیـدنـد:"پـسـر شـمـا امـروز بـرای اولـیـن بـار است کـه بـیـنـایـیـش را بـه دسـت آورده و مـیـتـواند بـبـیـنـد؟؟؟ "مرد مـسـن پـاسـخ داد:" ایـن کـه میـگی مـال تـوی داسـتـان بـود... پـسـر مـن واقـعـا اُســکُــلــه ^_^ [ پنج شنبه 92/6/28 ] [ 9:50 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
مسجد... مسجد ای خانة آباد خدا مسجد ای پایگه یاد خدا از بلندیّ مناری از نور می زنی بانگ ، به نزدیک و به دور می کنی دعوتمان با صد شور که بیایید به درگاه غفور... بشتابید ، که شد وقت نماز وقت معراج و ، زمان پرواز بشتابید بدین راه نجات بهترین کار، صلواة است صلواة مسجد ای راهنمای انسان ای ندای تو ندای قرآن هر زمان سوی من آغوش تو باز تا به خلوتگه تو گویم راز سایه رحمت تو بر سر من در خطرگاه زمان ، سنگر من مسجد ای نهر خروشان صفا چشمه رحمت جوشان خدا در زلال تو ، گنه می شویم با خدا چون که سخن می گویم خیمه نور، به دنیا زده ای سایبان در دل صحرا زده ای ای پناه دل تفتیده من می چکد اشک چو از دیده من وه چه خوش حالت زیبا داری بهتر از این نَبوَد معماری جسم تو پاک و ، ضمیر آگاه نور چشم تو چراغ ((الله)) چون دو دستی که به هنگام دعاست دو منار تو ، بلند و بالاست جان به قربان تو ای معبد پاک در حریم تو نَهم سر برخاک سجده بر ایزد منّان بکنم دردهایم همه درمان بکنم ای به دامان تو آسودگی ام پاک کن از گنه آلودگی ام مایه فخر تو بس باشد این که نهادست نبی بر تو جبین وه چه محراب تو پر آذین است چون که از خون ((علی)) رنگین است آمدم سوی تو ، با گام بلند در به روی من محتاج مبند چون ((حسان)) صاحب این خانه ، خداست بندگان را در رحمت اینجاست حبیب ا... چایچیان(حسان
[ پنج شنبه 92/6/28 ] [ 10:50 صبح ] [ پده بلند ]
[ نظرات () ]
تاریخ ساز مکتب پیکار مادر است گراجتماع چو خانه بود بهر جامعه تهداب وسقف وپایه ودیوار مادراست فرزند اگر که تب کند از گردش نسیم تا صحبدم نشسته وبیدار مادراست ما از وجود او ست که موجود گشته ایم همچون درخت میوه پر از بار مادر است فرقی نمیکند زن افغان که هر کجاست هم پاک وبانجابت وپُرکارمادراست صیاد اگر که میزند آتش به لانه اش همچون عقاب چوچه به منقار مادراست بیند اگر هزار رقم رنج ودرد وغم دریای بی کرانه اسرار مادر است مدیون مادر است (حبیب)در تمام عمر زیرا همیشه عاشق دیدار مادراست شعر از شاعری به نام حبیب اسطورهٌ شهامت وایثار مادر است [ پنج شنبه 92/6/28 ] [ 10:31 صبح ] [ پده بلند ]
[ نظرات () ]
پجر..........پجر..........پجر........من اومجم!!!!!
پسر شجاع در حال صدا زدن پدرش!!!!!!!!!!!
تو نخند آره با خودتم................. [ دوشنبه 92/6/25 ] [ 2:48 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
اینقدری که مدرسان شریف رو ذهن بچه های مردم تاثیر منفی داره شیطونی های پسر شجاع نداشت!!!!!!!!!!!!!! [ دوشنبه 92/6/25 ] [ 2:44 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
گوشه دنج جهان است روستا خلوت باغ جنان است روستا دشت و صحرایش همیشه نوبهار جلوه رنگین کمان است روستا مردمش آرام فضایش بی صدا چون کلاس امتحان است روستا کوچه باغ ها مرکز آرامش است داروی روح و روان است روستا در وجود جمله مهر و عاطفه مردمانش مهربان است روستا دخترانش با حجاب و با ادب چون پری باشد زنان روستا با محبت پیرمردانش همه همچو قلب نوجوان است روستا راه ندارد اندر آن دزدان چو شهر در امان از رهزنان است روستا در ده ما نیست بازار سیاه فاقد جنس گران است روستا بر خلاف شهر بی دوز و کلک صاف و ساده مردمانش روستا حیف و صد حیف از جور زمان چو غریب بی نشان است روستا منبع: http://www.khanabadd.com/ [ یکشنبه 92/6/24 ] [ 1:2 عصر ] [ پده بلند ]
[ نظرات () ]
میبرم لذت من از آب و هوای روستا کوه و دشت و چشمه و بانگ ونوای روستا صبحدم بیدار میگردم من از بانگ خروس تا کنم رو سوی درگاه خدای روستا میبرم لذت من از آواز کنجشکانش ولی لذتی بس بیشتر از پیربزرگ روستا گله می آید ز دشت و کوچه ها پر می شود از صدای بع بع بزغاله های روستا
میش بره و بزغاله و مرغ و خروس پرسه هر یک میزنند در لابلای روستا جای بنز و پاترول و پیکان بود الاغ مرکب رهوار بی چون و چرای روستا کربلایی محمود و مش احمد و حاجی ؟ مردان غیور و باصفای روستا دخترانش شال می بندند دور سر که هست در میانش مهره ای از کهربای روستا در اتاقی گرم گرد چراغ نفتی و مادر قصه میگوید برای بچه های روستا میرسد درصبح باران عطر و بوی کاهگل از در و دیوار و بام هر سرای روستا هست بازار طلا در روستا بی جلوه چون خرمن گندم بود کوه طلای روستا در عروسی بارها دیدم که شبها همچو ماه می درخشد دست داماد از حنای روستا از زنانش درس عفت باید آموزیم هست مایه عز و شرف حجب و حیای روستا هر چه میگردم درون شهر می بینم که نیست آن صفاو سادکی و حجب و حیای روستا البته این شعر را از جای دیگر آوردم منبع :از وبلاگ عبدل حسین صادقی
[ یکشنبه 92/6/24 ] [ 12:52 عصر ] [ پده بلند ]
[ نظرات () ]
بعضی وقتها آدم به زندگی نگاه می کند متوجه گذشت ایام می شود . و حسرت ایام از دست رفته را می خورد . به راستی که بنا به سوره والعصر تنها راه برون رفت از این حسرت و خسران ایمان و عمل صالح است . همراه با صبر و یاد خداست که دل آرام می گیرد وسکینه آرامش فرود می آید . اگر به مردم در راه خدا خدمت کردی و ثوابی جمع کردی عمر در راه درست مصرف شده است . [ پنج شنبه 92/6/14 ] [ 11:31 صبح ] [ پده بلند ]
[ نظرات () ]
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا میزان ایمان دانشجویان اش را بسنجد . او پرسید: (( آیا خداوند , هرچیزی راکه وجود دارد , آفریده است؟ )) دانشجویی شجاعانه پاسخ داد : (( بله )) ... استاد پرسید: (( هرچیزی را ؟! )) پاسخ دانشجو این بود: (( بله ; هرچیزی را. )) استاد گفت: (( دراین حالت , خداوند شر را آفریده است . درست است ؟ زیرا شر وجود دارد .)) برای این سوال , دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند . ناگهان , دانشجوی دیگری دستش را بلند کرد و گفت: (( استاد ممکن است از شما یک سوال بپرسم؟ )) استاد پاسخ داد: (( البته )) دانشجو پرسید: (( آیا سرما وجود دارد؟ )) استاد پاسخ داد: (( البته, آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟ )) دانشجو پاسخ داد: (( البته آقا, اما سرماوجود ندارد. طبق مطالعات علوم فیزیک, سرما, نبودن تمام و کمال گرماست و شیء را تنها درصورتی می توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شیء است که انرژی آن را انتقال می دهد . بدون گرما اشیاء بی حرکت هستند, قابلیت واکنش ندارند ; پس سرما وجود ندارد . ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم . )) دانشجو ادامه داد : (( وتاریکی ؟ )) استاد پاسخ دا د : (( تاریکی وجود دارد . )) دانشجو گفت: (( شما باز هم در اشتباه هستید آقا! تاریکی , فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز, تنوع رنگ های مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور , نور می تواند تجزیه شود . تاریکی , لفظی ست که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم. )) و سرانجام دانشجو ادامه داد: (( خداوند, شر را نیافریده است . شر , فقدان خدا در قلب افراد است. شر فقدان عشق, انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند . آنها وجود دارند و فقدانشان منجر به شر می شود. )) نام این دانشجو (( آلبرت انیشتین )) بود . [ دوشنبه 92/6/11 ] [ 9:49 عصر ] [ پده بلند ]
[ نظرات () ]
صادق که اساس دین ازاو شد معمور / بودند ملایک پی امرش مامور ای عجب بار دگر حق پیمبر شد ادا / در کنار تربتش فرزند پاکش شد فدا بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند / بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند سرمایه امروز بقیع، اشک است و اشک ، مدینه، جهان را از شیون اکنون خود پر کرده است شیعیان رهبر ما را کشتند / صادق آل عبا را کشتند شهادت امام صادق (ع)، مرد آسمانی مدینه، چشمه جود و سخاوت صدای گریه میآید … صدای ضجه فرشتگان
[ دوشنبه 92/6/11 ] [ 4:20 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
|
...............
*** ***** ********+ |
[خدانگهدار بازم سر بزن ] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |